شهر بهمثابه عنصری معماریانه
The City as an Element of Architecture: A Mereological Survey
The complexity of the city manifests itself in the architecture of its buildings. Architecture, then, can be considered a vast archive for the study of the city, an inventory of existing and novel urban figurations. This understanding may seem sufficiently fundamental that there might not be a need for any further consideration. That would be true if the mediums with which we conceive urban environments were the same today as they were before. However, with increasing digitalization, many of our processes are being reassessed and transformed. The way in which the city manifests itself in architecture is changing.
پیچیدگی یک شهر، خود را در معماری بناهای آن آشکار میسازد. بنابراین، معماری را میتوان بایگانی گستردهای برای مطالعه، و سیاههای قابل تأمل از دگردیسیهای موجود و بدیع شهری در نظر گرفت. ممکن است این برداشت چنان بدیهی بنماید که نیاز به بررسی بیشتر را منتفی سازد، تنها اگر رسانههای توصیفگر محیطهای شهری را همچون گذشته تصور نماییم. اما با رشد فزایندۀ دیجیتالی شدن، بسیاری از فرآیندهای ما دستخوش تغییر و در حال ارزیابی مجدد هستند. در این میان، شیوه تجلی شهر در معماری نیز در حال تغییر است.
شهر بهمثابه محتوایی ذهنی
مشاهده و ادراک فضای بین ساختمانها، بهمثابه فضایی داخلی، امری رایج در طراحی شهری بوده است[1]؛ حال آنکه پیش از این هیچ ابزار دقیقی برای تبیین کیفیت این فضای داخلی نداشتهایم. دقت و روشنی عملکرد دیجیتال اکنون امکان کمیسازی منظر ذهنی این فضای داخلی را فراهم می کند. در واقع، فضاهای شهری را می توان از طریق عملکرد آنها (به عنوان مثال، از طریق پارامترهای ذهنی مانند دید، فاصله راه رفتن، یا آکوستیک) مورد ارزیابی قرار داد. پس از آن، ارزیابیهای حاصل از تجربیات انسانی را میتوان با توزیع کمی عملکردهای خاص مرتبط ساخت.[2] تریستان گارسیا[3] (فیلسوف) با تأمل در این فرآیندهای جدید مشخص میدارد که شتاب روشهای مدرنیستی در حال تغییر است و پیشنهاد میکند که دیگر از دیجیتالی شدن صحبت نکنیم، بلکه فرآیندهای فعلی را بهعنوان مدرنیته دوم در نظر بگیریم. این مدرنیته جدید با تکیه بر ارزیابیهای تجربی بشر، بر خلاف تمرکز مدرنیستهای اولیه بر تودۀ ساختمانی، ذهنیت را در مرکز توجه خود قرار میدهد.
[1] Camillo Sitte, The Art of Building Cities: City Building According to its Artistic Fundamentals (New York: Reinhold Publishing, (1889) 1945).
[2] Bill Hillier, Space is the machine: A Configurational Theory of Architecture (London: Cambridge University Press, 1999).
[3] Tristan Garcia
در حال حاضر با نسلی از معماران مواجه هستیم که آغاز فرایند طراحی یک شهر را از یک سلول یا یک اتاق ( یعنی از مقیاس بلافصلِ فاعلِ انسانی) ممکن میدانند. یکی از نخستین پروژههای این نسل، که “معماران شهر”[1] نامیده میشوند، پروژۀ مسکن کوخاشتراسه/فریدریشاشتراسه[2]، طراحی شده در سال 1980 توسط دفتر معماری متروپولیتن[3] است؛ پروژهای که در چارچوب نمایشگاه بینالمللی ساختمان در برلین ارائه گردید. این پروژه با پرداختن به “ویژگیهای متناقض سایت […] بهمثابه تعریفی از معاصر بودن”[4] به صراحت اصول کلاسیک طراحی شهری را کنار نهاد. در شرایطی که روشهای ساختارگرایانۀ پیشین شهرکهای مسکونی را همچون سلولهایی خوشهای در اطراف عناصری مانند خیابانها و میدانها طراحی میکردند، نقشههای دفتر معماری متروپولیتن خیابانها و هر فضای عمومی “صورتیافته”[5] در خارج از سلول منفرد را نادیده میگذارد. در مقابل، فضای داخلی شهر، مشحون از ویژگیهای فردی سلولها، به تودۀ انبوهی از گمانهزنیهای خصوصیسازیشده تبدیل شد. در این پروژه، پنجرۀ افقی گسترده که از مدرنیسم آغازین سرچشمه میگرفت، دیگر ارتباطی با فضای خالی بین ستونها در “پلان آزاد” لوکوربوزیه نداشت، بلکه شهر را همچون تصویری گسترده و ضمیمهشده به سلول منفرد (اتاق) معنی مینمود. در اینجا، پنجره بزرگ به کالایی کمّی و قابلمبادله تبدیل می شود، شاخصی قابلمحاسبه در بازار املاک و مستغلات. درست همانطور که در شیوۀ پیشین تجربههای ذهنی از شهر بهعنوان “سرشت مکان”[6] کمّیسازی میشد، در این پروژه نیز تصویر بازنماییشده از شهر بهعنوان “سرمایۀ انباشتۀ سلولها” ارزشگذاری شد.
[1] city-architects
[2] Kochstrasse/ Friedrichstrasse housing
[3] OMA
[4] “Kochstrasse / Friedrichstrasse Housing,” Office for Metropolitan Architecture, accessed March 15, 2019, https://oma.eu/projects/kochstrasse-friedrichstrasse-housing
[5] accommodated
[6] disposition of place
در شهرِ تبدیلشده به انبارهای از املاک، دفتر معماری متروپلیتن موفق به خلق فضای بینابینی نوینی در نقطۀ اتصال شهر و معماری گردید. رم کولهاس بزرگوارانه اقتصاد شهر، شبکه و آنچه امروز رایانش مینامیم را در بستر این فضای بینابینی نشاند[1]. بدون این حرکت نویدبخش، استحالۀ گونهشناسی معماریانۀ شهر، و تصور شهر بهعنوان گنجینهای از سلولهای منفرد، ناممکن بود. چرا که پیش از این، سلولهای شهری اجزایی مشروط به یک فرم جامع محسوب میشدند. اما در خلال این پروژۀ پیشنهادی، برافزایی سلولهای منفرد –بخشهایی دسترسپذیر از ساختمان یک شهر- تباین و تفاوت بین بازنمونهای جزء و کل را برجستهتر مینمود.
[1] Rem Koolhaas and Bruce Mau, S,M,L,XL, eds Jennifer Sigler and Hans Werlemann, 2nd ed. (New York: Monacelli press, 1998).
کولهاس با پرداختن به سلول شهری، نقد ساختارگرایانۀ فرم شهری را به ضدِ خود تبدیل نمود و در برآورده ساختن مطالبات از فضاهای مشارکتی توفیق یافت. [پیش از این] هم ساختارگرایان و هم متابولیستها فضای جمعی را در قالب خیابانهایی سهبعدی تصویر نموده بودند. چنان که برای ظاهر ساختن ساختمانها نخست باید شبکهای متشکل از خیابانها ترسیم میشد. در این روش از آنجا که سازههای سهبعدی نیز باید قبل از حضور ساکنان ساخته شوند، امکانات عمومی نیز قبل از فضاهای خصوصی شکل مییافتند. پاسخ معمارانۀ شرکت متروپایتن این بود که اجازه دهد حوزۀ عمومی از سلولهای منفرد نشأت یابد: از ضرورتها و محدودیتهای انباشت، بهعنوان مجموعهای که با نگاهی گونهشناسانه تشکل یافته است.
پیش از این، گونهشناسی یک شهر فارغ از هیئت عمومی آن ناممکن بود، اما چنین به نظر می رسد که اتوماسیون دیجیتال این امر را از اساس تغییر داده است. ساختارهای توزیع داده و اطلاعات، ازجمله زنجیرههای بلوکی، امکان توصیف یک کل توسط بخشهای تشکیل دهندۀ آن را فراهم نموده است. این امر همچنین امکان ارزیابی کمّی، نمایهسازی و مستندسازی روابط مالکیت را -که پیش از این برای به اشتراک گذاردن بسیار پیچیده بودهاند- ممکن میسازد. در چنین شرایطی رجوع به هیئت عمومی نیز، که نیاز اساسی برای گونهشناسی فرض میشد، غیرضروری می شود. در اینجا نه تنها معماری شهر قدر و منزلت بسیار یافته است، بلکه امکان تبادل مقادیر زیادی از دادهها بهطور مستقیم بین اشیاء و قطعات ساختمان، خود به منزلۀ عدم نیاز به یک دفترکل مرکزی -مشابه با بایگانی ثبت اسناد زمین- است[1].
[1] Mario Carpo, The Second Digital Turn: Design Beyond Intelligence (Cambridge, MA: The MIT Press, 2017), 17–18.
مدرنیتۀ سوم
تا این زمان، نرمافزارهای “مدلسازی دادهها و اطلاعات”[1] بدون ایفای نقش در دگرگونسازی شهرها، قادر به کمیسازی فضای شهری بودهاند. گذار از “شهر هوشمند”[2] به “شهر آگاه”[3]، و اینترنت اشیاء -که در حال حاضر نیازهای زیرساختی آن فراهم است- رایانش شهر بهمثابه گنجینهای ناب از دادهها، و ارزیابیهای تجربی را تسریع خواهند نمود. در نظامهای مشحون از داده، هر چیزی به ابژهای اقتصادی تبدیل میشود؛ یا آنگونه که هایدنرایش و هایدنرایش اضافه میکنند: “هرکس یا هر چیزی که در یک معاملۀ اقتصادی شرکت میکند؛ […] با نیازها، خواستهها و منافع خود. این نه تنها به انسان، بلکه به انواع اشیاء نیز اشاره دارد”[4].
[1] BIM
[2] smart city
[3] conscious city
[4] Stefan Heidenreich and Ralph Heidenreich, “On a Post-Monetary Network Based Economy,” in Moneylab reader: An Intervention in Digital Economy, eds. Geert Lovink, Nathaniel Tkacz and Patricia de Vries, INC reader 10 (Amsterdam: Institute of Network Cultures), 44–55.
نظامهای غنی از داده، برخلاف سایر نظامهایی که مقادیر را فشرده، انتزاعی و محصور میکنند، مبادلهگرا هستند. تبادل بیواسطه و مستقیم، درک یک مجموعه را بدون تجویز یک کل یا یک ساختار پشتیبان و تنها با شناخت اجزاء منفرد امکانپذیر میسازد. حرکت و جابهجایی از املاک و ذخایر محصورشده در فرم و هیئتی عمومی -مانند سلولهایی که قبلاً در شهر محصور بودهاند- به سمت اجزاء و فرمهای فعال[1] و مشارکتکننده در شهر، نیازمند تجدید نظر در مورد فهرست آنچه شهری و تاثیرگذار بر شهر دانستهایم خواهد بود. افزون بر این، توسعه زبانی که توانایی گفتگو از شهر در قالب اعداد، دادهها، کمیتها، پروتکلها و رابطها را دارا باشد، ضروری است.
[1] Keller Easterling, Extrastatecraft: The Power of Infrastructure Space (London: Verso Books, 2015).
صرفشناسی در اینجا بهعنوان یک چارچوب روششناختی مفید عمل مینماید. “صرفشناسی” برگرفته از کلمۀ یونانی “مروس”[1] به معنای “جزء” است و از حوزهای به همین نام در فلسفه وام گرفته شده است. صرفشناسی همپوشانیهای بین موجودیتهای گسستهای که به عنوان جزء در نظر گرفته میشوند را توصیف مینماید. جزئیها، آنگونه که جورجیو لاندو فیلسوف اظهار میدارد: “به موجودیتهای پیچیده نوعی امکان هویتیابی تنها بر اساس اجزاء را عرضه میدارند؛ هیچ چیز دیگری مهم نیست – به ویژه، ترتیب مهم نیست”[2]. چنین موجوداتی دیگر یک کل نیستند، بلکه ترکیبی از کمیتها هستند. کمیتها نیز تنها با پیوند[3]، الحاق[4]، همبندی و چفتوبست[5]، درهم تنیدگی[6] و همپوشانی[7] اجزاء توصیف می شوند. میتوان گفت که کل، بدون تعیین هیئتی پیشینی، در تمام اجزاء توزیع شده است. صرفشناسی در نهایت از کثرت موجودیتها صحبت میکند، همچنین بهعنوان کمیتی چندگانه و شمارا شناخته میشود. چنین توصیفهایی به شخص اجازه میدهند در میان مجموعههای داده پیمایش نموده و با شهر بهمثابه گنجینهای از دادهها درگیر شود.
[1] meros
[2] Giorgio Lando, Mereology: A Philosophical Introduction, (London: Bloomsbury Academic, 2017).
[3] bonding
[4] joining
[5] interlocking
[6] entangling
[7] overlapping
دارایی صرفشناسانۀ شهر
فرآیند دیجیتالسازی همواره با شناسایی و طبقهبندی اجزاء سازنده آغاز میشود. تفهیم یک متن برای ماشین -در قالب فرآیندی از “یادگیری ماشین”[1]– پیشاپیش مستلزم شناسایی و طبقهبندی کلمات بهکاررفته در آن متن است. این مسئله برای ادراک یک شهر نیز مطرح است: معانی مندرج از شهر در یک بنای خاص چیست؟ این بنای خاص چه گونههایی از قلمرو عمومی را در خود مستتر دارد؟ اجزاء خاص شهر کدامند و این اجزاء خود شامل چه هستند؟ یافتن روابط اجزاء در مقیاس شهری، به منزلۀ آغار کار از صفحهای سفید و خالی نیست. تاریخ معماری سرشار از نمونههایی فراوان از شیوههای ارتباط، پیوستگی و درهمتنیدگی فضاها از طریق بناهایی است که موقعیتهای شهری پرجنبوجوش را آفریدهاند. در چارچوب یک تمرین سالانه برای دانشجویان کارشناسی معماری در دانشگاه اینسبروک در اتریش، از دانشجویان خواسته میشود تا ساختمانی ممتاز و شناختهشده به لحاظ ایجاد حس “عمومیت”[2] (همگانیبودن) را تجزیه و تحلیل کنند.
[1] machine learning
[2] publicness

دانشآموزان، مانند بایگانها، هر چیزی را که ممکن است برای درک معماری بنا موثر باشد، جمعآوری میکنند. آنها تحقیقات خود را نه از طریق یک تجربه فردی، مانند بازدید از یک سایت، بلکه از طریق ذخیرهسازی اطلاعات دیجیتال مربوط به برشهایی از پروژه آغاز می کنند: نقشهها، متن، نمودارها، نقدها، حدس و گمانها، به عنوان شرحی از ویژگیهای مندرج در یک بافت شهری بزرگتر. سپس پروژهها در قالب نرمافزارهای “مدل سازی اطلاعات ساختمان”[1] نشانده میشوند. به این ترتیب، متون مختلف، قطعات طرح، و نمودارها را میتوان از طریق ترسیم به یک زبان معماری ترجمه نمود. قرارگاهی سه بعدی که بهلحاظ هندسی قابلتفسیر بوده و درونمایههای متنوعی را در ارتباط با یکدیگر قرار میدهد.
[1] BIM


بازنمایی فیزیکی داراییهای سنتی شهر همواره نیازمند انتزاع واقعیت و تبدیل آن به مدلها (ماکتهای حجمی)، نمودارها یا محورها است. بنابراین شهر همواره با رسانههای خاص خود نمایش داده میشود. این رسانههای بازنمایی هم کامل و هم ناقص هستند: میتوان شهرهای مختلف را با یکی از این ابزارها مقایسه نمود، اما هرگز نمیتوان بازنمود حاصل از دو ابزار متفاوت را با یکدیگر مقایسه نمود. تجزیه و تحلیل داراییهای شهر تجربه خاص خود را خلق میکند. به واسطۀ ابزار بازنمایی، جایگزین شهر موجود بهصورت ناقص اما در قالب یک کل، که اجازه هیچگونه ترکیب و همنشینی چندین شیوۀ بازنمایی را نمیدهد، توسعه مییابد.
با این وجود، حضور مستقیم مدلهای دادهای هممقیاس با شهر در مقیاس معماری بسیار رایج شده است. به این ترتیب، بازنماییهای شهری به طور مستقیم در مقیاس فعالیتهای فیزیکی نمود یافته و امکان همزمانی و کثرت عمل در شهر را فراهم مینمایند. بهطور مثال الگوریتم “پیجرنک”[1] که در آن به جای محتوا، پیوند و نوع عملکرد ابزار بازنمایی (هر مدل شهر) عنصر تعییین کننده است. با بهرهگیری از روشهای وزندهی، مرتبسازی و پالایش (فیلتر کردن) میتوان دادههای در مقیاس شهر را نیز بازنمایی نمود. بر اساس همپوشانی و با جمع دادههای کمّی، شاکلههایی[2] که قادر به پیکربندی شهرها هستند، پدیدار میشوند.
[1] PageRank is a way of measuring the importance of website pages
[2] figures
رویکرد صرفشناختی رسانۀ جدیدی را در اختیار مینهد که هنجارهای آن دیگر با نمودارهای برنامهریزی مطابقت و یکسانی ندارند. لذا جانمایی این معیارها، استانداردها و هنجارها در مقیاس معماری ضرورت خواهد یافت. در این رویکرد عنصر معماری در متن برجسته میشود و این روش، کلمه [معماری را] بهطور مستقیم با فرم پیوند میدهد. اکنون دیگر فرم معماری با سیاست شکل مییابد چرا که این وضعیت نمایانگر چگونگی انتقال مستقیم قواعد زبانشناسانه به عرصۀ فضای ساختهشده است. در اینجا میتوان با پیوند دادن معیارها، کلمات یا هنجارهای قانونی به عناصر معماری، بدون تفکیک آنچه شهری است از پروژههای خاص سخن گفت. دیگر عناصر و قطعات و برشهای بنا قطعاتی از یک ساختمان نیستند، بلکه نمونههایی از مجموعه دادههای شهری در معماری هستند. مشابه با “بیت” دیجیتال، وجوهی از شهر را در یک ساختمان بیان میکنند.
مدرسه آپولو هرمان هرتزبرگر در آمستردام اغلب به عنوان نمونهای از فضای شهری با کیفیت شناخته میشود. مدرسه آپولو که بین سالهای 1980 و 1983 ساخته شد، شامل دو ساختمان مشابه است که در گوشههای مقابل یک سایت باز شده از هر طرف قرار گرفتهاند. با چرخش 90 درجه یک ساختمان ، آنها یک فضای باز آزاد را تشکیل می دهند که به پارک آپولو متصل می شود.
این امر نوع متفاوتی از شهر را خلق مینماید، شهری که از تلفیق کیفیتهای انباشتهشده در اجزاء معماری و مجموعه دادهها پدیدار میشود. اشکال صرفشناختی شهری که از این درک تکامل مییابند، این کار را با گزینش بازنمودهای متنوع شهر در معماری انجام میدهند. به این ترتیب، درک ما از شهر بهعنوان مجموعهای از موقعیتهای سازگار، مانند مدرسه آپولو هرمان هرتزبرگر، به شهری منتقل میشود که از طریق بخشهایی از ساختمانها، مانند توالی بلوارها و میدانها در کتابخانۀ سیاتل کار [1]OMA مخروطهای نور مورب در پروژه “زانادوی” ریکاردو بوفیل[2]، دوختن پلهها در سکونتگاه “کسبه” پیت بلوم[3]، یا راهروهای گرهدار در طبقات “پاسادنا” کیونوری کیکوتاکه[4] آشکار میشود. همانطور که یک ساختمان از طریق رابطۀ اجزاء و کلیت خود قادر به نمایش یک برنامه، یک ایده یا یک زمان است، بخشهای ویژهای از یک ساختمان، یک میدان یا یک منظره ساختهشده نیز میتوانند وجوهی خاص از یک شهر را به تصویر بکشند.
[2] Riccardo Bofill’s Xanadu project
یک شهر تنها بهواسطۀ یک ایدۀ واحد، یک طرح جامع، یک موتیف موجودیت نمییابد ، بلکه در بطن یک کثرت حادث میگردد: همزمانی همه موقعیتها، لحظهها و شیوههای تعامل فضاهای مختلف. نتایج بهدست آمده در استودیو امکان شهری بودن یک معماری بهواسطۀ نوع استقرار عناصر درونی آن، و در عین حال، تکامل شهر از طریق همین پیکربندیها نشان میدهد. الگوهای ارائهشده در این استودیو، مشابه با سخنان آلبرتی، شهر را بهمثابه ساختمانی برگرفته از عناصر معماری آن نمایش میدهند. آنها ادعای کامل بودن یا اصالت ندارند. به عنوان نمونه هایی از محیط ساختهشده، چیز جدیدی اختراع نمی کنند. با این حال، این همبستگی درست همان چیزی است که آنها را واقعیتر میکند. زمانی که شهرها از منظر صرفشناختی و در هماهنگی با پیشرفتهای خودکارسازی دیجیتال درک شوند، گفتگو با شهر کمتر در مورد دقت محاسبه یک روش «درست» و بیشتر متوجه برافزایی رایانش خواهد بود. شهر، در این مدل، ناتمام و بخشی از یک فرآیند است، همانگونه که همواره بوده است.
بسیار عالی ، موفق باشید